ﺑﺮاﻱ ﻣﻴﺮا

Posted: August 5, 2012 in مغز نوشته ها

خوابِ دو شب پیش ات هنوز از مشت‌های عرق کرده‌ام چکه می‌کند. محکم ببند. محکم تر. نگذار که پرنده غریزه‌اش را به رخِ خاطراتِ دو روزهٔ‌ ما بکشد. محکم تر ببند. محکم تر قدم بردار میرای من، هرچند که در خوابِ دو شب پیشم بر حریر خیس شده گام بر می‌داری. محکم ببند. تو خوب میدانی که من میان این اقوام، با پاره‌های تنم هم غریبه ام. میدانی که چقدر با انتهای بندِ ناف خود هم بیگانه ام. محکم تر بببند چشمت را به شکستنم، که خوب میدانم که ترکشِ دردم، تنها‌ترین تکهٔ تازه مانده احساست را پاره پاره می‌کند. آنقدر در خوابِ خود و دیدنِ تو غرقم که دو شب پیش ساعتم خوابید. محکم ببند. محکم تر ببند. بیداریِ من سم است میرای من. آه میرای من، تو چه خشک شده سبزی که شکوفه ات شکوه از شرارهٔ آتش دارد و باز به سمت میوه شدن در راه است. محکم ببند میرای من که کودکانه ات را پیر می‌کند انسان، که گوساله را یتیم می‌کند انسان، که در قرار با درونِ خود هم دیر می‌کند انسان. میرای من، تو هنوز نوزادی هرچند که دیر در دام خوابِ من افتادی. دهان و چشم و گوش ات را محکم و محکم تر ببند میرای من که تلاشِ تو استفراغِ واژه‌ها است. خودت را محکم به خر ببند و شاد باش که من شراب را برای خوابِ دو شب پیشم بخشیدم. میرای من، تو شاد باش که من تمامِ درد‌ها را قبلِ تو پُک به پُک کشیده ام.

میرا ( علی‌ )

 

Leave a comment