به تنگیِ دست زبر پدر
به کشتیِ دل که نشسته به گًل
به نگاهِ خیره به توپ
نگاه میکنم به زندگی در جوب
بدونِ اصول من شاکیام از غروب
که نداده حقوق که ندارد پول
که همیشه یکی گرگ است حتما برای گوسفندِ خوب
که در عمق گیلاسِ شرابِ تو شرف غرق است
که نگاهِ من است به خودم زیر خط معلقِ فقر
به جابجاییِ مقیاسِ تو برای گشنگی ام
که گرسنگیام اولین پله برای بحثهای فلسفی است
که نه تقدم و تأخر مرغ و تخمِ مرغ
که نه ارجعیتِ علم بر ثروت
که درد اول جبر و دردِ دوم فقر است
نگاه میکنم به سینهام به گردنِ خوش تراش
که به جبر زاده شدهام که زنم زیبا
گوش میکنم به معدهام به صدای قورباغه ها
من گرسنهام هرچند که میخورم روزانه فقر را
من اگر برای نان نفروشم تن را
برای اجاره خانه میفروشم تن را
من کنارِ خیابان نگاه میکنم به تو
به تفاوتِ ما به شنیدنِ بوق
گوش میکنم به وجدانم به آروغِ سیریاش که درونم پیچید
در باز شد بسته شد زنی فاحشه با شکمی سیر شد
علی